دنیای من

سلام و صد سلام

سلاااااام دوستان

دیروز 2 شنبه مدرسه محوری بود اعصابم خورد شد.خیلی روز چرتی بود.

بعد از ظهرم که پرسپولیس بازیداشت بامس کرمان روز روز جوادکاظمیان بود.پنالتی گرفت و در نهایت تعجب علی

کریمی نتونست گلش کنه.منم تمام 45دقیقه اول رو گریه کردم!

نه اینکه فکر کنین چون نتونست گلش کنه گریه کردما!نه ...

چون دلم واسش سوخت گریه کردم چون میدونستم حالا اگه تیم ببره یا مساوی کنه

همه ی تقصیرا رو میندازن گردن اون....هیچکس

نمیگه بابا این آدم34  تا گل ملی فقط زده!

حالا یه بارم خراب شده مگه چیه؟بابا جان لیونل مسی پنالتی رو خراب

کرده این که علی کریمیه......

خلاصه زکیه کلی تلاش کرد تا من آروم شدم حالا بماند که بعد از بازی چه اتفاقی واسم افتاد.

سه شنبه.....

ما امروز امتحان زبان فارسی داشتیم و من هیییییییییییییییییچی نخونده بودم(دقیقا به همون شدت بخونین)

خلاصه....

شمکم هم درد میکرد با هر بد بختی بود امتحان دادم....ولی گند زدم..هه هه هه....

مدرسه ما گفته باید تا 5شنبه بیاین مدرسه

منم جوووووووش اوردم آخه بابا ولشون کنی میگن تعطیلات عید هم بیاین مدرسه....

ظهر رفتم طبق روال هرروز روزنامه بخرم دیدم الهیییییییییییییییییی بمیییییییرم

علی جانم گفته:معذرت میخوام نتیجه بازی تقصیر من بود اهه اهه اهه......اشکال نداره عجقم فدای یک تار

موهات....دیگه هیچی دیگه..اها راستی

امشب چهارشنبه سوریه ولی خب طبق معمول اتفاق خاصی واسه من نمیافته...در نتیجه از شمادوستام میخوام

خاطرات چهارشنبه سوری خود را واسه من بنویسین..تا درودی دیگر بدرود

[ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:سه شنبه,چهارشنبه سوری,مدرسه, ] [ 17:43 ] [ روژین ] [ ]

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

سلاااااام

حالا وایسا ببین این هفته چی شد.......اول ازاینکه هم من و هم مهتاب قبول شدیییییییییییییییییییییییییم.......بزن

به افتخارمون....هوراااا

.مهتاب رو نمیدونم ولی من لب مرزی قبول شدم...

.حالا هرچی دوم اینکه یه امتحان ریاضی دادم در حد لالیگا ......افتضاح بود ....فقط ۱ سوال رو درست نوشتم......

دیگه روزای آخر سال ۹۰ هس ولی من...هنوز لباس نخریدم.......اهه اهه اهه....آخه بابا اینا الان ۴ هفته اس

میخوان برن آستارا ولی نمیرن........نوموخوام......همه بروبکس وسایلاشونو خریدن............

راستی دیشب با مامی گرام رفتیم دسر خوردیم خییییلی خوشمزه بود آخه میدونین میخواستم یه کاری کنم ننه ام

باهام کامل آشتی کنه ...

آخه ۵ شنبه مهفام ساعت ۷ اس داد دوجین بیا بریم دور بزنیم...مامان هم کمی تا قسمتی ناراحن شد....

ولی بالاخره اجزه داد برم...منم رفتم تااااااا ساعت ۹....یه دفعه دیدم اس دارم....کیه کیه؟مادر گرامیه...

فقط متن اس رو داشته باش:

ساعت ۹ شب دو تا دختر تنها تو خیابون میدونی یعنی چییییییی؟

آقا چشمت روز بد نبینه من دیگه خودمو خیس کردم.....بدو بدو خواستم سوار تاکسی شم...

حالا مگه تاکسی گیر میاد؟بنابراین با همان پای چلاقم...دوباره با ۳ سانت پاشنه....کلی مسافت را دویدم

(دویدم و دویدم)

تا به یه تاکسی رسیدم...حالا ترافیک بود در حد  حرکت حلزون خلاصه نصف راه پیاده شدم ترجیح دادم همچنان

بدوم.....همچنان دویدم تا به خونه رسیدم....مادر گرام چند حرف کوبنده به ما زد....ولی زود آشتی کرد......و دیگر

هیچ ...ا

ها راستی ۲ تا اتفاق خوب دیگه هم افتاد....ولی نمیگم..تو پست بعدی میگم بااااای........

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:من,مدرسه,تئاتر, ] [ 21:12 ] [ روژین ] [ ]

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::